
شادی کودک از دیدگاه اسلام
چهارشنبه 95/09/10
پرهیز از رنجش کودکان:
قلب مهربان پیامبر خدا آنچنان پرمحبت است که حتی گریه کودکی را در هنگامه نماز بر نمی تابد و نمازش را برای شادمان سازی او کوتاه می کند. امام صادق علیه السلام می فرماید:
رسول اكرم نماز جماعت ظهر را با مردم برپا داشت اما دو ركعت آخر را به سرعت و (با حذف مستحبات) برگزار كرد. پس از نماز، مردم گفتند: ای رسول خدا! آیا در نماز پیش آمدی رخ داد؟ حضرت فرمود: مگر چه شده؟ گفتند: دو ركعت آخر را با سرعت، ادا كردید. فرمود: «أَمَا سَمِعْتُمْ صُرَاخَ الصَّبِیِّ»؛ مگر صداى گریه و شیون کودک را نشنیدید.(الکافی،ج 6،ص 48)
این سیره دائمی پیامبر است که خود را در مواقع گوناگون به شکل های مختلف نشان داده است. ام فضل همسر عباس عموی پیامبر می گوید: «پیامبر خدا یکی از نوادگان خود را از من گرفت و در آغوش کشید. کودک، لباس پیامبر را تر کرد. من طفل را چنان با شدت از دست پیامبر جدا کردم که گریان شد. حضرت فرمود: ام فضل آرام باش. لباس مرا آب تطهیر می کند اما چه چیزی می تواند غبار کدورت و رنجش را از قلب فرزندم برطرف نماید.»(مستدرک الوسائل، ج 2، ص 557)
بنابراین پیامبر خدا در این روایت زیبا چشمان ما را به روی واقعیتی پراهمیت می گشاید و این نکته را گوشزد می کند که قلب کودک همانند جسمش، بسیار لطیف و ظریف است و ممکن است با ذره ای از ناملایمات و اندکی از ناراحتی ها آسیبی جدی ببیند.
وظیفه پدر و مادرها است که شادی را به دل فرزندانشان سرازیر کنند و باران سرور و شادی را به قلب حاصلخیز آنها ببارانند. پیامبر خدا در این باره می فرماید:
«مَنْ فَرَّحَ ابْنَتَهُ فَكَأَنَّمَا أَعْتَقَ رَقَبَةً مِنْ وُلْدِ إِسْمَاعِیلَ وَ مَنْ أَقَرَّ بِعَیْنِ ابْنٍ فَكَأَنَّمَا بَكَى مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ وَ مَنْ بَكَى مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ أَدْخَلَهُ اللَّهُ جَنَّاتِ النَّعِیمِ.» (الأمالی صدوق، ص 577)
«كسى كه دختر بچه خود را شادمان كند مانند كسى است كه برده ای را از فرزندان اسماعیل، آزاد كرده باشد و هر كس پسر بچه خود را مسرور سازد و دیده او را روشن كند مانند كسى است كه دیده اش از خوف خداوند گریسته باشد و هر کس از خوف خدا بگرید خداوند او را وارد باغهای پرنعمت بهشت می کند.»
در روایت دیگری نیز از پیامبر خدا نقل شده که فرمود:
«من قبّل ولده كتب اللَّه عزّ و جلّ له حسنة و من فرّحه فرّحه اللَّه یوم القیمة.»(الكافی، ج 6، ص 49)
«آن كس كه فرزند خود را ببوسد حسنه اى در نامه عمل او ثبت خواهد شد و آن كس كه فرزند خود را شاد كند خداوند او را در قیامت مسرور می نماید.»
باید توجه داشت که شاد کردن فرزندان آنچنان هم کار سختی نیست. یک لبخند پدرانه، یک نوازش مادرانه، یک سلام گرم و صمیمی و حتی یک نگاه سرشار از محبت و شادابی هم می تواند به راحتی شادی را در دل پاک کودکانمان بنشاند.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در این باره می فرماید:«اذا نظر الوالد الى ولده فسرّه كان للوالد عتق نسمة.»
«هنگامی که پدرى با نگاه محبت آمیز خود، فرزند خویش را مسرور می کند، خداوند به او پاداش آزادسازی یک برده عنایت می کند.» پرسیدند: اگر چه هر روز صد بار نگاه كند؟ حضرت فرمود: «الله اکبر.» آرى خدا بزرگتر از (آن) است (که چنین عنایتی نکند).» (بحارالأنوار، ج 71، ص 80)

محبت واحترام در سیره امام رئوف
سه شنبه 95/09/09
محبت داروی شفابخش دردها، تسکین دهنده قلبهاست و بهترین راه حل مشکلات و ناسازگاریهای تربیتی است. حبت بجا، در هر مکان و زمان و در هر مقطع و سن، وسیله ای کارآمد و مؤثر است. همگان، در هر سن و موقعیت، به عاطفه و محبت نیازمندند; اما کودکان،نوجوانان و جوانان بیش از دیگران تشنه جام زلال محبتند. رفتار نابجا وناقصشان را محبت اصلاح می کند و ناسازگاری و پرخاشگری نابجایشان را داروی محبت از میان می برد. آری، با محبت می توان بسیاری از گره ها را گشود و راههای ناهموار را هموار کرد. امام رضا(ع) از این شیوه مؤثر تربیتی به شکلهای گوناگون بهره می گرفت. گاهی اوج محبت خود را در قالب جمله زیبای «بابی انت و امی » (پدر و مادرم به فدایت) نشان می داد و زمانی او را در آغوش می گرفت، به سینه خود می فشرد و می بوسید.
اباصلت می گوید: هنگامی که جواد(ع) بربستر شهادت پدر وارد شد، حضرت رضا(ع) از بستر برخاست، به سوی او رفت، دست برگردنش انداخت، او را به سینه فشرد، میان دو چشمش را بوسید و با او سخن گفت… محبت کلید حل بسیاری از مشکلات تربیتی است. گاهی والدین در مقابل اصرارزیاد کودکان بر خواستهای غیر معقول یا غیر ممکن، رفتاری تند و نامناسب ابراز می کنند; ولی حتی در چنین موقعیتی رفتار محبت آمیز مناسبتر و مؤثرتراست. امیه بن علی نقل می کند: در سالی که امام رضا(ع) حج به جای آورد و سپس به خراسان رفت، من در مکه همراه امام(ع) بودم و امام جواد(ع) نیز همراهش بود.
امام(ع) با خانه کعبه وداع کرد. وقتی طوافش تمام شد، به طرف مقام[ابراهیم] رفت و در آنجا نماز گزارد. جواد(ع) که خردسال بود، بر دوش موفق(غلام حضرت) طواف داده می شد. جواد(ع) به طرف حجر [اسماعیل] رفت، در آنجا نشست و این امر مدتی طول کشید.
موفق به او گفت: جانم به فدایت باد، برخیز. او فرمود: برنمی خیزم تا وقتی که خدابخواهد و در چهره اش غم نمایان شد. موفق خدمت امام رضا(ع) آمد و گفت: جانم به فدایت باد، جواد(ع) در حجر نشسته، برنمی خیزد. امام رضا(ع) به طرف جواد(ع) آمد و فرمود: برخیز، ای حبیب من. جواد(ع) فرمود: چگونه برخیزم، درحالی که شما با کعبه چنان وداع می کنید که گویا هرگز به سویش بازنمی گردید! [برای بار سوم] امام رضا(ع) فرمود: برخیز، ای حبیب من. جواد(ع)برخاست.
از این حدیث شریف در می یابیم که امام رضا(ع) در مقابل اصرار جواد(ع)هرگز به او تندی نکرد; بلکه با جملات محبت آمیزی چون «قم یا حبیبی » و صبرو حوصله فرزند خردسالش را قانع کرد.
احترام
بی شک هر انسانی در هر مقطع سنی، با توجه به برداشتی که از ارزش ومنزلت خویش دارد، برای خود احترام و شخصیت قایل است. هر انسانی خود رادوست دارد و دوست دارد که مورد احترام دیگران واقع شود. کودک و نوجوان نیزهر چند به رشد اجتماعی و عقلانی کافی نرسیده است; اما برای خود احترام قایل است. بدین جهت رفتار احترام آمیز والدین و مربیان نقش مؤثری در تربیت و رشداو دارد. امام رضا(ع) برای جواد(ع) احترام بسیار قایل بودند و از این شیوه مؤثر در تربیت فرزند بسیار بهره می برد.
محمد بن ابی عباد، که به تصویب فضل بن سهل امور نگارش حضرت رضا(ع) را به عهده گرفته بود، می گوید: حضرت رضا(ع)همواره از فرزند بزرگوارش محمد با کنیه [که نزد عرب علامت بزرگداشت و احترام است] نام می برد و می فرمود: ابوجعفر به من چنین نوشت و من به ابوجعفر چنین نوشتم. با آنکه امام جواد(ع) در مدینه به سر می برد و کودکی بیش نبود، حضرت رضا(ع) وی را بسیار احترام می کرد و نامه هایی که از حضرت جواد به وی می رسید،با کمال بلاغت و نیکویی پاسخ می داد …

کودکانه های رسول مهربانی
یکشنبه 95/09/07
روزی پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله برای نماز به مسجد می رفت. در راه، گروهی از کودکان انصار بازی می کردند که تا آن حضرت را دیدند، دور او جمع شدند و به دامن او آویختند به گمان اینکه چون آن حضرت همواره حسن و حسین علیهماالسلام را بر دوش خود می گرفت، این بار آنها را نیز به دوش بگیرد. پیامبر از یک سو نمی خواست آنها را برنجاند و از سویی دیگر مردم در مسجد منتظرش بودند و می خواست خود را به مسجد برساند. در این حال، بلال حبشی از مسجد بیرون آمد و به جست وجوی پیامبر پرداخت. پس از مدتی، آن حضرت را کنار گروهی از کودکان یافت و جریان را فهمید. خواست کودکان را تنبیه کند، ولی پیامبر او را از این کار نهی کرد و فرمود: «تنگ شدن وقت نماز، برای من بهتر از رنجاندن کودکان است.» آن گاه به بلال فرمود: «به خانه برو و آنچه از گردو یا خرما یافتی، بیاور تا خود را از این کودکان بازخرید کنم.» بلال رفت و پس از جست وجو، هشت دانه گردو یافت و آن را به حضور پیامبر آورد. پیامبر آنها را میان کودکان تقسیم کرد و بدین گونه کودکان راضی شدند آن حضرت را آزاد کنند.



