موضوع: "بدون موضوع"

باب الحوائج
یکشنبه 95/01/29

بابالحوائج بودن امام جواد علیهالسلام از چه جهت است؟
همه امامان بزرگوار، در همه جهات دنیوی و اخروی، هادی و ناصرند اما هر کدام از امامان ما در یکی از ابعاد، ظهور و بروز بیشتری دارند. مثلا در بین عرفا و علما معروف است که اگر کسی از خداوند متعال، علم بخواهد به وجود مقدس امام باقر علیهالسلام و امام صادق علیهالسلام توسل پیدا کند. یا اگر کسی طالب معنویت است به حضرت علی علیهالسلام متوسل شود.
از این رو، مشهور در بین فقها و علما و اهل معنا این است که برای طلب رزق و روزی در دنیا و برآورده شدن حاجات مادی و دنیوی، توسل به امام جواد علیهالسلام بسیار مجرّب است و این هم فقط صرف ادعا نیست. هم از زبان بزرگان نقل شده و هم به تجربه ثابت شده که توسل به ایشان سبب گشایش گرههای مالی و اقتصادی میشود که خود مردم متدین ما تجربه کردهاند و در حکایات و احوالات مومنان، بسیار ذکر شده است و اساسا لقب ایشان، جواد است و جود، وصف کسی است که زیاد میبخشد و لذا اعطای این لقب برای ایشان بیجهت نبوده است.

رد پای نوروز در اعتقادات مسلمانان
دوشنبه 95/01/09

یاد کردن مردگان :
یکی از مراسمات نوروزی یاد کردن از مردگان و زیارت اهل قبور میباشد. این سنت در فرهنگ و تمدن ایرانیان قبل از اسلام نیز وجود داشته است. یاد کردن مردگان در نوروز نشان دهنده اعتقاد به معاد و رستاخیز در میان ایرانیان در طول تاریخ میباشد. اعتقاد به عالم پسین و ادامه داشتن زندگی، نشان از هدفمند بودن حیات نزد ایرانیان میباشد. نوروز با تبیین این اعتقاد در میان مردم، یاد مرگ، رستاخیز، معاد، هدف دار بودن زندگی، عبث نبودن این دنیا، وجود محاسبه اعمال، دیدن نتیجه اعمال در این دنیا و آن دنیا، ….. نوعی ایمان به آخرت را در میان ایرانیان تثبیت نموده است. این مؤلفه یکی از آموزه های دین اسلام میباشد که در شکل دهی به جامعه دینی بسیار مهم وکلیدی میباشد. جامعههایی که همواره یاد مرگ را در نظر داشته باشد و به آن اعتقاد داشته باشند، گرایش به نفسانیات و امور دنیایی در آن کاهش مییابد و گناهان ترک میگردد. تمام تلاش انبیاء در طول تاریخ، ملکه نمودن این اعتقاد در میان انسانها بوده است.
در دوره ظهور نیز سطح ایمان و عمل انسانها نسبت به اعتقاد به معاد افزایش مییابد و ظلم و فساد در جامعه از بین میرود. در واقع یکی از مبانی مهدویت بالا رفتن سطح یاد معاد و مرگ در میان جامعه میباشد. نوروز با تبیین این باور در میان ایرانیان، در طول تاریخ تلاش نموده تا سطح مرگ آگاهی ایرانیان و اعتقاد به معاد را در میان آنها حفظ و ارتقاء دهد.
نوروز یادآور آفرینش :
نوروز برای ایرانیان یاد آور آفرینش اولیه عالم و تکرار این آفرینش در ابتدای هرسال میباشد. در واقع نوروز یادآور آفرینش دائمی و همیشگی عالم میباشد. این اعتقاد ریشه در این مطلب دارد که آفرینش یکبار در ابتدای خلقت انجام نپذیرفته است بلکه در هر لحظه جهان در حال خلق و آفرینش مدام میباشد و نوروز سمبل این آفرینش مدام و ابتدای آن میباشد. در عرفان اسلامی، وجود و حضور خداوند در عالم و خلقت، بطور دائمی و پیوسته میباشد. تعابیری مانند « لاحول ولا قوة الا بالله العلی العظیم» و« لا مؤثّر فی الوجود الّا الله » در اسلام گویای این مطلب میباشد که هیچ جنبش و قدرتی و هیچ اثری در غالم محقق نمیگردد مگر به وجود و حضور خداوند در عالم. همچنین آیاتی که در نماز غفیله خوانده میشود: « وعنده مفاتح الغیب لا یعلمها الّا هو و یعلم ما فی البرّ و البحر و ما تسقط من ورقة الّا یعلمها و لا رطب و لا یابس الّا فی کتاب مبین» گویای این مطلب میباشد که عالم بواسطه حضور و وجود دائم و همیشگی خداوند برقرار میباشد. در این آیات اشاره به علم خداوند که شمولیت و دائمیت در خلقت و آفرینش دارد و علم الهی که یکی از صفات الهی میباشد با خالقیت، قادریت و آفرینندگی خداوند، یکی میباشد و همه صفات الهی با ذات الهی یکی بوده و دائماً در ذات الهی وجود دارد. اینگونه نمیباشد که علم الهی یا خالقیت و قدرت الهی، لحظه ای منقطع گردد.
برعکس آنچه در تعالیم تحریف شده یهود وجود دارد. در تعالیم تحریف شده یهود، اعتقاد بر این است که خداوند در ابتدای خلقت پس از آفرینش، از دخالت در امور عالم کنار کشیده و تدبیر عالم را به انسان ( یهود) واگذار نموده است. یهود عقیده دارد که آفرینش عالم مانند یک ساعت است که خالق آن ساعت را ساخته و کوک نموده و این عالم مانند ساعت در حال حرکت منظم میباشد و خالق آن دیگر دخالتی در امور آن ندارد. با این دیدگاه حضور و وجود خداوند در جزئیات عالم و دخالت در امور عالم نفی میگردد و خداوند تنها خالق ابتدایی این عالم بوده و در حفظ و تدبیر امور عالم و تحقق امور و فعل، در هستی دخالتی ندارد.
ایرانیان چون از ابتدای شکل گیری فرهنگ و تمدنشان با پیامبران الهی در ارتباط بودند مبانی اعتقادی صحیح و الهی در گزارههای تمدنیشان تثبیت گردیده است.
در اغلب منابع نوروز منسوب است به زمان جمشید که هم انسان نخستین و هم نخستین شاه محسوب میشده است. هم چنین در همین نقلها آمده که نوروز جشن آفرینش انسان و خلقت کیومرث است.
در این اشاره تاریخی منظور از کیومرث و جمشید، پیامبران الهی میباشد که برخی معتقدند مراد از کیومرث حضرت آدم و مراد از جمشید حضرت سلیمان میباشد که البته شاید (جمشید) مصداق دیگر پیامبران، قبل از طوفان نوح نیز باشد. اما در هر حال نقش آفرینی پادشاهانی همچون کیومرث یا جمشید و … گویای نقش پیامبران در حکومت و هدایت ایرانیان میباشد، چون ایرانیان جایگاه پادشاهی و حکومت را مخصوص پیامبران و اؤلیای الهی میدانسته اند و این مطلب در حکمت خسروانی ایران باستان و کتابهایی مانند جاماسب نامه موجود میباشد که به ذکر برخی موارد آن در سطور قبل پرداختیم.
فهم ایرانیان از حضور مداوم خداوند در عالم هستی و عدم شدن عالم در صورت عدم اعتقاد به خلق مدام و آفرینش دائمی، در آیین نوروز وجود دارد و نوروز به عنوان نماد تکرار آفرینش و آفرینش دائمی ، گویای اعتقاد ایرانیان به حضور دائم و پیوسته خداوند در وجود عالم میباشد. مراسم سال نو، تکرار نمادین خاطرة آفرینش نخستین است.
این اعتقاد در آیین نوروز، به قبل از ورود اسلام به ایران باز میگردد و نشان از ایمان و اسلام داشتن ایرانیان، قبل از ورود اسلام ظاهری توسط اعراب به ایران، میباشد. اسلامی که یک دین واحد از زمان آدم بوده است و ایرانیان مقدمات و مبانی آنرا توسط پیامبران پیشین دریافت نموده بودند.
این گزاره از عرفان اسلامی که اعتقاد به حضور و وجود خداوند در تمام شئون حیات و افعال و تحولات عالم هستی است، یکی از مبانی مهدویت میباشد، زیرا زمانی ما میتوانیم به هدایت بشر توسط خداوند در تمام شئون حیات زمینی اعتقاد داشته باشیم که تمام امور عالم را تحت هدایت و نظارت و تدبیر الهی بدانیم. خداوند هدایت تمام ذرات عالم را بطور پیوسته به سمت لقائ الی الله انجام میدهد و این امر لازمهاش فیض آن به آن الهی نسبت به موجودات میباشد. این بخش از مهدویت توسط آیین نوروز در میان ایرانیان نهادینه گردیده است و بسط و گسترش یافته تا جایی که یک ملت به این اعتقاد و باور نسبت به حضور فیض دائمی الهی و هدایت آن به آن برسد و یک گام از جامعه سازی معارف مهدویت محقق گردد.
نوروز و برزخ :
اهدای نذورات برای مردگان و اعتقاد به حضور آنان در میان بازماندگان خود در نوروز، گویای این حقیقت است که ایرانیان به تأثیر خیرات برای کمک به اموات اعتقاد داشتهاند و این نشان از اعتقاد به عالم برزخ در میان ایرانیان میباشد. اینکه اموات در مواقعی اجازه بازگشت به دنیا و ارتباط با بازماندگان خود دارند گویای این نکته است که ایرانیان قبل از اسلام، نسبت به عالم میان مرگ و قیامت آگاهی داشتهاند. مسئله بازگشت مردگان و نقش آفرینی در دنیا، اشاره به مسئله رجعت در آخرالزمان و مهدویت دارد.
در حقیقت نوروز این پیام را به ایرانیان میداده است که بواسطه عملکرد ما و وارثانمان، این امکان محیا میگردد که ما در مقطعی به دنیا باز گردیم و نقش مثبت خود را ادامه دهیم. این مفهوم در معارف مهدوی تحت عنوان رجعت مطرح گردیده است.
عمومیت یافتن اعتقاد به موضوع رجعت و تلاش برای رسیدن به آن، مرحلهای از جامعه سازی مهدوی میباشد که در آیین نوروز مشاهده مینماییم.
آب پاشیدن در نوروز و پشت سر مسافر :
آب عامل حیات و زندگی در عالم هستی میباشد و زمین مرده و انسانهای مرده، توسط آب حیات مییابند. بارش باران نماد طلب حیات و بازگشت زمین مرده به حیات میباشد. همانگونه که در قبل اشاره شد در قرآن به قومی اشاره میکند که پس از آنکه به امر الهی همگی مردند، بواسطه بارش باران بر آنان، به امر الهی زنده گردیدند. ریزش باران و آب نماد بازگشت حیات و معاد میباشد. زمینهای مرده با آب دنیا زنده میگردند و نباتات حیات مییابند و از دل زمین به روی زمین باز میگردند و انسانهای مرده نیز با آب حیات که همان مهریه حضرت زهرا و حوض کوثر است توسط ساقی کوثر امیرالمؤمنین علی (ع) از معارف الهی و نور ولایت الهی سیراب شده و به حیات الهی باز میگردند.
معاد به معنای بازگشت به اصل خود میباشد و آب حیات مارا به میعاد خود که لقاء الهی است میرساند.
ایرانیان با سنت آب پاشیدن در نوروز ، یاد معاد و بازگشت به اصل خود و آب حیات که باعث زنده شدن دلهای مرده میباشد را تداعی مینمایند. و با پاشیدن آب در پشت سر مسافر و طلب بازگشت او اشاره به میعاد و معاد خود به سمت خدا را زنده نگه میدارند.
زنده شدن دلهای انسانها توسط آب حیات که همان ولایت و محبت اهل بیت میباشد یکی از معارف عمیق مهدویت میباشد . در نهضت زمینهساز هرچه سطح ولایت و محبت انسانها نسبت به اهل بیت و حضرت حجت بیشتر باشد شرایط ظهور ایشان مهیا میگردد . مردم باید به بلوغ معرفتی و محبتی و ولایت پذیری نسبت به ایشان برسند تا جامعه آماده پذیرش حکومت ایشان باشد.
در آیینهای نوروز ، سنت آب پاشیدن، ایرانیان را آماده پذیرش معارف الهی نموده است و به دلیل همین آمادگی، در روایات اهل بیت، ایرانیان را مهمترین زمینه سازان ظهور دانسته اند، چون از قبل در فرهنگشان معارف مهدویت را آموزش دیده بودند و تبدیل به گزارههای فطری تمدن ایرانی نموده بودند.
سبز کردن سبزه :
سبز کردن سبزه در ظروف سفالی یکی از مراسمات نوروز میباشد که علاوه بر پیش بینی های کشاورزی و کشت سال نو، اشاره به رستاخیز و بازگشت حیات نباتات دارد و یادآورد آفرینش نخستین و حیات دائم عالم دارد که رابطه آن را با مهدویت در سطور قبل توضیح دادیم. بهر حال سنت کاشتن سبزه برای ایرانیان تداعی کننده آفرینش، معاد و رستاخیز میباشد. تمدن ایرانی از هر فرصتی برای زنده نگه داشتن مرگ و معاد و عاقبت گرایی در میان ایرانیان استفاده نموده است و باعث شده است تا این قوم در شادترین و مهمترین عید خود بیش از همیشه به یاد مرگ و معاد باشد و همواره حضور خدا را در زندگی خود درک نماید.
کمتر ملتی را میتوان یافت که اینقدر مرگ و معاد و آخرت در اعیاد و جشنهایش حضور داشته باشد و مردمانش به سوی مرگ آگاهی بروند
منبع:http://montazer.ir/

رسالت بانوان کاروان حسيني
چهارشنبه 94/08/06

يکي از مهم ترين اتفاقات عظيم جهان اسلام،حماسه «جاودانه عاشورا» است.عاشورا ميدان نبرد جبهه حق و باطل بود و در آن ماجرا،زنان چنان نقش کليدي و اثرگذاري از خود نشان دادند که به جرأت مي توان ادعا کرد که در آن عرصه،زن نه در حاشيه که در متن اصلي هنرنمايي مي کرد.چه کسي مي تواند نقش حضرت زينب( عليها سلام) و زنان و دختران امام حسين( عليه السلام) را در نهضت سرخ حسيني ناديده بگيرد؟آيا حضور آنان،سبب پررنگ شدن و ماندگاري قيام عاشورا نشد؟
نقش پر رنگ زنان در واقعه کربلا
آري! اين گزارشگران و پيام آوران شيردل بودند که اصل قيام،حقانيت و مظلوميت حسينيان را زنده نگه داشتند؛چرا که پس از واقعه عاشورا،رسالت سنگين بانوان کاروان حسيني آغاز گرديد.آنان با وجود شرايط سخت جسمي و روحي،مي بايست از انديشه،کلام و احساس خود،ياري بگيرند و با خطبه هاي پرشور مردمي را که در عمق وجود خود اسير تارهاي عنکبوتي ناداني و تمايلات نفساني بودند،در پرتو نور حقانيت قيام امام حسين ( عليه السلام)قرار دهند و اينجاست که به هدف والاي امام حسين( عليه السلام) از همراه کردن زنان و کودکان با کاروان خويش پي مي بريم.البته اينجا مجال آن نيست که به بيان تک تک موارد نقش آفريني زنان عاشورايي بپردازيم،لذا به اختصار به برخي از آن موارد اشاره مي کنم:ـ سخنراني و خطابه هاي زنان در حماسه حسيني.
پيام رساني و افشاگري جنايات يزيديان،چه در سفراسارت و چه پس از بازگشت به مدينه،به معناي پاسداري و تثبيت فرهنگ زلال عاشورا بود که بانوان خيام،حسيني اين امر مهم را به دو شيو? خطبه خواني و گفتگوي پراکنده به نحو احسن به انجام رساندند.مسلماً اگر تلاش اين زنان فداکار نبود،امروز حادثه عظيم عاشورا به اين روشني تجلي نمي کرد و چه بسا آن حادثه عظيم،در صندوقچه تاريخ مانده بود.به همين جهت است که سخنراني هاي بانوان هاشمي را مي توان مهم ترين عامل روشنگري و در نتيجه،براندازي حکومت يزيد به حساب آورد.
اسارت اين بانوان، اگر چه اجباري و همراه با سختي ها و مشکلات فراوان بود ولي با مديريت آگاهانه حضرت زينب( عليها سلام) اين اسارات به فرصتي تبديل شد که از طريق آن توانستند پيام خود را به گوش جهانيان برسانند.
مهمترین نقش زنان
-مشاركت در جهاد و دفاع
مادر وهب بن عبداللّه كلبي، وقتي وهب که تازه داماد روز عاشورا به ميدان رفت و پس از مدتي جنگ و نبرد،نزد مادرش آمد و گفت:آيا از من خشنود شدي؟مادرش گفت:«از تو خشنود نخواهم شد تا در پيشاپيش امام ( عليه السلام) کشته شوي».
پس از شهادت وهب که سر بريده اش را نزد مادرش انداختند،مادر وهب سر جوانش را بوسيد و گفت:«سپاس خداوندي را که با شهادت تو مرا رو سفيد کرد».سپس غرش کنان برخاست و سروهب را به سوي دشمن پرت کرد و گفت:«سري را که براي دوست داده ايم،باز نمي ستانيم».آنگاه به خيمه آمد و ستون خيمه را برداشت و به جنگ دشمن شتافت.پس از آن که دو تن از دشمنان را کشت،امام حسين( عليه السلام) او را به خيمه بازگرداند و براي او دعا کرد و به او مژده بهشت داد.مادر وهب،خوشحال شد و گفت:«خدايا اميد بهشت را از من مگير».
ـ آموزش صبر و مقاومت در برابر ناملايمات كه در واقع درس مقاومت به مردان بود؛
ـ تشويق مردان به جهاد و مقاومت و روحيه بخشيدن به آنان؛
مانند: همسر « زهيربن قين »که وقتي ترديد همسرش را در پاسخگويي به دعوت ياري امام حسين (عليه السلام) ديد،او را تشويق به ملاقات با امام( عليه السلام) کرد و به زهير گفت:«اي زهير فرستاده امام به اينجا آمده است،چرا جوابش را نمي دهي؟چه مي شود به حضور امام( عليه السلام) بروي و سخنش را بشنوي؟»(۱)
بعد از اين سخنان همسرش بود که خدمت امام حسين ( عليه السلام) رسيد و سرانجام در رکاب آن حضرت به شهادت رسيد.
ـ مراقبت و حفظ جان امام سجاد( عليه السلام)؛که اين وظيفه خطير بر عهده حضرت زينب (عليها سلام) بود و به بهترين وجه توانست اين وظيفه خطير را انجام دهد.
—————————
پي نوشت:
(۱). تاريخ طبري، ج ۵، ص ۳۹۷ و بلاذري، انساب الاشراف،ج ۳، ص ۱۶۷.
منبع : انجمن گفتگوی دینی

پیوند آسمانی در کلام امام رضا (علیه السلام)
سه شنبه 94/06/24
پیوند آسمانی 
پرده ی اول؛ علی:
دل من
تصمیم به ازدواج گرفته بودم ولی جرأت نمی کردم این مطلب را به سرورم بگویم، اما شب و روز در فکر آینده ی خود بودم، تا اینکه یک روز که پیش حبیبم بودم به من گفت: علی جان! با ازدواج چطوری؟ من که سرم پایین بود، زیر چشمی می دیدم که پیامبر چه لذت پدرانه ای می برند از اینکه به دامادی من فکر می کند. با خجالت، آهسته گفتم: رسول خدا خود داناتر است. اما دلم عین سیر و سرکه می جوشید، نگران بودم. آخر من دلم را به ناز دلبری باخته بود و می ترسیدم که حضرت کسی دیگری را به من پیشنهاد دهد. در قبیله ما، قریش، دختر کم نبود، اما آنکه دل مرا برده بود از آنان نبود. نگران بودم.
پرده ی دوم؛ باز هم علی:
خبر آمد خبری در راه است
نفهمیدم چه شده بود که گفتند حبیبت با تو کار دارد. او جان من بود که تا ندایش به گوش می رسید لبیک من به سوی او پرّان می شد. اما اینبار دلم کمی می لرزید انگار چیزی فهمیده بود. خودم را به خانه امّ سلمه رساندم ، تا چشم پیامبر به من افتاد از جا کنده شده و دستهایش را گشود به سوی من آمد. من که بهتم برده بود. چقدر پیامبر خوشحال بود! چشمانش برق می زد و چنان می خندید که دندانهای نازش پیدا بود، و من همچنان بهت زده بودم که گفت: علی جانم! مژده بده! مژده! . گفتم سرورم خیر است انشاالله، اول بگویید چه شده! همچنانکه مرا به سینه ی خود فشار می داد و می خندید گفت: خدا ازدواج تو را که فکر مرا مشغول کرده بود خود به عهده گرفت.
مرا می گویی! پاهایم سست شد! پر از شور و تشویش. دیگر صبر نداشتم. ماجرا چیست؟ من بی دلم.
پرده ی سوم؛ حبیب خدا:
در آسمان
نشسته بودم که دوست آسمانی من، جبرئیل، با شاخه های سنبل و میخک (قَرَنفُل) نزد من آمد و آنها را به من داد، من آن دو را گرفتم و بوییدم و گفتم: دسته گل به چه مناسبتی است؟ دوستم گفت: مگر خبر نداری ؟ خداوند حوران بهشت را امر فرموده که تمام فردوس را تزیین کنند، به بادهای بهشتی هم دستور داده تا با بوی انواع عطر بوزند، و حورالعین را به خواندن سوره های «طه» ، «یاسین» ، «شوری» و… امر فرمود، و به یک … .
جبرئیل هم ذوق زده و یک نفس، با آب و تاب مشغول تعریف بود اما من هنوز جوابم را نگرفته بودم . این همه بریز و بپاش برای چه؟ مگر عروسیه؟! در این فکرها بودم که دوستم گفت: خدا به جارچی بهشت گفته که جار بزند: ای پریان من! ای بهشتیان جمع شوید که اینجا جشن عروسی است! فاطمه را عروس علی کردم. علی به دلبرش رسید، آخر آنها دل داده ی هم بودند… . جبرئیل همچنان داشت تعریف می کرد. اما من وقتی این را شنیدم ناگاه به شوق از جا پریدم و خدا را شکر گفتم. بنازم به تو ای خدای خوب من که چه خوب در و تخته را به هم جور می کنی. خودم را جمع کردم که ببینم دیگر چه خبر بوده. دوست آسمانیم گفت: خداوند تبارک و تعالی به راحیل، آ ن پری خوش کلام و خوش صدا، امر فرموده که خطبه بخواند.
پرده ی چهارم؛ راحیل:
قرار عاشقی
من هم مثل همه پر از شور بودم و تصمیم داشتم که خطبه ی این دو عاشق را به زیباترین شکل بخوانم، خطبه ای ماندگار. من چقدر خوشبخت بودم خطبه ی زهرا و علی را می خواندم. همه ساکت بودند و من گلواژه های ادبستان عاشقی را بر هم می تنیدم. همه ساکت بودند و به من گوش می دادند. تا آنکه من با صلواتی به حبیب خدا کلامم را تمام کردم که خِتامش به مِسک باشد. به شور این پیوند و اتمام خطبه همهمه ای به پا شد که ناگاه آن خدا به ندایی گفت: «ای حوریان بهشت من! به علی بن ابی طالب حبیب محمّد، و فاطمه دختر محمّد تبریک بگویید. من برای آنان خیر و برکت قرار دادم». خاضعانه به درگاه خداوند عرض کردم: پروردگار من، برکت تو بر آن دو بیشتر از آنچه ما در بهشت دیدیم نیست؟ خداوند، بنده نوازانه فرمود: ای راحیل! از جمله برکت من بر آن دو این است که آنان را بر محبّت خودم، با هم همراه می کنم و حجّت خود بر مردم قرارشان می دهم، و قسم به عزّت و جلالم که از آن دو، فرزندانی بوجود خواهم آورد که در زمین گنجینه داران معادن حکمت من باشند.
پرده ی پنجم؛ علی:
شکرانه
من به عشقم رسیده بودم و بسان موج به ساحل رسیده آرام بودم. و تنها آنچه باید می کردم افتادن به پای کسی بود که پیوند دهنده ی دلهاست. این بود که بیدرنگ و متواضعانه، از صمیم دل زبان گشودم که: «رَبِّ اَوزِعنی اَن اَشکُرَ نِعمتَکَ التی اَنعمتَ عَلَیَّ» پروردگارا! مرا بر آن دار که شکر نعمتی که به من دادی، به جای آرم (نمل: ۱۹)
حبیبم نیز دعای مرا آمین گفت .
پرده ی ششم؛ فاطمه:
شاهد پرده نشین
سالها بود که من از پس پرده به کمالات علی دل سپرده بودم. من هم به علی دلباخته بودم و او خبر نداشت. هربار که در خانه برای خواستگاری به صدا می آمد مرا موج تشویش و اندوه می برد. همیشه با خود می گفتم چه می شد که علی به خواستگاری من می آمد؟ با خودم می گفتم بروم و به پدر بگویم که خود به علی پیشنهاد دهد، اما من که چنین رویی نداشتم.
گاهی وقتها که تنها بودم در خیالم به عروسیَم فکر می کردم. به این که در کنار تو برای خطبه عقد نشسته ام. آن موقع بود که بی اختیار خنده ام می گرفت. من که در زندگی ام مدام در سختی و غم بودم، تمام خوشیهایم را با تو می جستم. و همیشه منتظر رسیدن به تو بودم. اکنون که همسر تو ام، اکنون که تو مال منی، چقدر خوشحالم.
راستی چقدر من و تو به هم می آییم!
پرده ی هفتم؛ پیامبر:
راز ناز
رازی در دلم بود که باید به علی می گفتم. او باید می دانست که چقدر برای من و دخترم عزیز است. صدایش کردم و به او گفتم: علی جانم! بزرگانی از قریش در مورد ازدواج فاطمه با تو مرا سرزنش کردند و گفتند: ما او را از تو خواستگاری کردیم ولی او را به ما ندادی، بلکه به عقد علی در آوردی، من هم به آنان گفتم: قسم به خدا، من این کار را نکرده ام، خداوند او را به شما نداد و به عقد علی در آورد، جبرئیل بر من نازل گشت و گفت: ای محمّد! خداوند جل جلاله می فرماید: اگر علی را خلق نکرده بودم، برای دخترت فاطمه، در روی زمین، از آدم تا خاتم، کفو وهمتایی نبود. آری تو همسر زهرایی. جز تو کسی در قد زهرا نبود. جز تو که می تواند نیمه ی زیبنده ی زهرا باشد؟ که می تواند پدر حسنین باشد؟ دوستت دارم علی جان! (بر گرفته از سایت خبری آفتاب)
